روزهای یاسی
روزهای یاسی

روزهای یاسی

باوفا

برای مهربونترین با مرام ترین بهترین دختر دنیا می نویسم.. دخترم عشقم که امروز با اینکه میتونست با باباش بره بااینکه میدونست توخونه تنهاس با من وحوصله اش سرمیره ولی با باباش نرفت ..اون عوضی باپسرم رفت ..احتمالا خونه مادرش هرچی سالها وروزها میگذره فقط حس تنفرم ازش بیشتر میشه..در خق دخترم خیلی بدی کردم کوچیک که بود میزدمش از بس احمق بودم هیچی بلد نبودم اما الان اون شده دلسوز مادرش

خدایا کمکم کن 

پسرم

امروز روز عید ۱۴۰۰ بود ..یه کم دیر برای تحویل سال آماده شدیم داشتم لباس بچه هارومیپوشیدم وخودم آماده میشدم که سال تحویل شد...خداکنه سال خوبی باشه..امروز پسرم ازشیر گرفتم دوماه دیگه ۲سالش میشه ..یه دفعه یادم افتاد خاطره ازشیر گرفتن دخترمم اینجا نوشتم .اومدم خوندنش ..پسرم صبح که بیدار شد صبحونه اش خورد وشیر میخواست گفت مم اه شده چسب سیاه زده بودم بادستش میخواست بکنش.بعد یه کم رژ قرمز زدم انگار بهتر بود میگفت اه شده ..ولی خیلی تقلا میکرد برای شیر..الان خوابه یه کم شیر توخواب بهش دادم..خداکنه بچم اذیت نشه...خدا کمکم کنه سال جدید سال خوبی برامون باشه 

پسرم

دوبارع نوشتن خیلی سخته

پسرم الان توبغلمه شیرش میدم .دخترمم خوابه 

پسرم ده روز دیگه۴ ماهش تموم میشه دخترمم هفته دیگه میره پیش  دبستانی.درساهمچنان بدغذا وبداخلاق هست امیدوارم بره مدرسه بهتر بشه .پسرم عاشقشم مثل درسا رفلاکس داره که اونم امیدوارم با شروع غذاش بهتر بشه .زندگیم میگذره با تموم سختیاش غمهاش .باوجود بچه هام که شدن همه زندگیم

خونه

سلام

اینجاچقدرخاک خورده.خونه قدیمی من .خونه خاطراتم.خیلی وقت دلم میخوادبیام وبنویسم


اماانگارنوشتن یادم رفته.دیگه فکرنکنم کسی به اینجاسربزنه.اکثروبلاگها تعطیل شدن


همه دیگه سرشون گرمه به اینستا وتلگرام وکانالها وگروهها تلگرام وصدتا کوفت وزهرمار 


دیگه.که خودمم یه مدت معتاداینستاشده بودم اماحالا حذفش کردم 


عشقمم دخترم کمترازسه ماه دیگه سه سالش تموم.خیلی نسبت به قبل آرومتر شده غذا 


خوردنشم خداروشکربهترهرچندهنوزخیلی چیزارونمیخوره. بعد دوسالگی جیشش رومیگفت


پی پی رودورتر یادگرفت خبرکنه.دوسال وسه ماهگی همین حدودابودکه یادگرفت.خیلی 


سوال میکنه .خیلی زیاد که دیگه کلافه میشم وجوابی که توذهنش هست حتما بایدبدم 


وگرنه صدبارهمون سوال رومیپرسه.بردمش کلاس ژیمناستیک امااصلا ازم جدانمیشد


تواین مدت برادرم ازدواج کرد..


..فعلا دیگه چیز خاصی ندارم بنویسم بازم میام ومینویسم



تولدانه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.